زندگینامه شهیدنعمت ا...تهمتن

اصل و نسب:

پدر،حسنعلي فرزند غلامحسين ابن علي ابن غلامحسين ابن زاير محمد ابن زاير غلامرضا ابن علي ابن بهزاد است كه مادرش پاكدامن و زني مؤمن بوده و ارادت خالصانه به اهل بيت عصمت و طهارت داشته و تا آخر عمر خود را مريد سادات مي دانست.مادرش از خاندان دلواري بود و رئيسعلي دايي حسنعلي مي باشد. شهربانو شهيدزاده مادر حسنعلي تهمتن پس از عمري بندگي و تعبد دار فاني را وداع گفت و در جوار شهداي باغك در بهشت عسكري مدفون گرديد.

حسنعلي كه پدر شهيد است اصالتاً پولادي هستند كه بعداً تغيير شهرت داده و تهمتن را انتخاب نمودند.وي از فرهنگيان باز نشسسته است.مادر شهيد فاطمه از خاندان پولادي است وي جدش زاير غلامعلي كه دست در كار خير داشته و اولين مسجد روستا را بنا مي كند. اين زن و مرد با تقوا و پاكدامن كلبه اي از مهر و صفا براي پرورش ميوه هاي دل خود بنا مي نمايند.

ولادت

در گرماي مردادماه روز چهارم از سال 1339 فصل تابستان كه خورشيد در آسمان طنازي مي كند و نخلستان سر خود را زير انوار نيّر اعظم مي شويد در كرانه آشيانه خانواده اي مولودي قدم مي گذارد كه زادروزش مقارن با بيست و هشتم صفر روز رحلت پيامبر اسلام و شهادت امام حسن گرديده است. مادر بزرگش نام نعمت الله را براي او انتخاب مي كند و اين موهبت الهي را نعمت خدا معرفي مي كند شهر بانو شهيد زاده كه مادر بزرگ شهيد است خود دايه گري مولود را بر عهده مي گيرد .او خواهر سالار مبارزه با استعمار پير انگليس يعني رئيسعلي دلوار ي است .رشادت ،دليري ،مردانگي و شجاعت در رگ خاندان دلواري مي جوشد رئيسعلي دلواري را نه به نام بلكه به صفت او را مي شناسند.وقتي نام اين خاندان برده مي شود در طرف ديگر معادله بايد تهمتن يعني پيلتن ،قهرمان و پهلوان قرار داد.در دامن چنين مادري ،پدري پرورش مي يابد كه كنون مولودي بنام نعمت الله را به دامن دارد.روز بيست و هشتم صفر روز شهادت سبط اكبر پيغمبر و روز رحلت فخر كائنات نويد بخش حيات شهد پرستي در محفل جام به دستان كوي عشق است. تولدش در باغك قريه شمشيري اتفاق مي افتد و فرزند سوم خانواده اش مي باشد.ايشان در طفوليت چند بار دچار حادثه مانند سوختگي و گزيدگي مي شود و خداوند در كتاب زندگيش صفحه سرنوشت را طوري ديگر رقم مي زند.

بازي هاي كودكانه

نعمت الله فرد پر جنب و جوشي بود و فعاليت بسياري داشت كشتي را دوست داشت و به فوتبال زياد علاقمند بود در كنار اين دو ورزش به دويدن مي پرداخت. بازيهاي كودكانه او از سبك بازي هاي موجود در روستا نشأت مي گرفت . بازيها معمولاً گروهي بود و او نيز يكي از اعضاي گروه بود بعضي بازيها مختص شب است مانند مچ ورك و يا چَش گركو و قايم موشك.بعضي از بازيها مختص روز مي باشند مانند خار چالك و هفتگ سنگ و هبي كلي بازي و خيار گرگو. گاهي اوقات چوب بلندي كه از نخل خرما مي باشد را به عنوان چارپا يا موتور ، سوار مي شوند ومي دوند و خود را فرد سوار قلمداد مي كنند. بعضي بازيها در داخل اتاق انجام مي گرفت مانند اينكه چند پشتي را روي هم مي گذاشتند و سوار مي شدند.درنهایت مي توان گفت كه نعمت الله بيشتر بازيهايي را دوست داشت كه گروهي بود كم كم كه بزرگ شد علاقه خود را به كارهاي فني نيز نشان داد مثلاً اگر دوچرخه اش خراب مي شد دوست داشت كه خود آن را تعمير كند.

امرار معاش

همانطور كه در فصل اول كتاب اشاره شد روستاي باغك داراي نخيلات سر به فلك كشيده اي است كه حكايت از سختكوشي و علاقمندي مردم اين ديار نسبت به كشاورزي دارد. پدر شهيد و حتي اجدادش كشاورزي را پيشه خود كرده بودند همان شغلي كه ائمه اطهار به آن مي باليدند.نعمت الله در اين شغل پدر را ياري مي كرد. در روستاي باغك در بخش كشاورزي ،باغداري بيشتر جلب توجه مي كند وپدر اين خانواده از طريق باغداري روزي حلال را از خداوند منان طلب مي كرده است. رزقي كه با عرق جبين و پينه دست حاصل مي شود.در سال 1347 در مشاغل دولتي نيز وارد مي شود و پس از 29 سال خدمت در ريشه كني مالاريا و پايگاه دريايي ،پيراهن معلمي را به تن مي كند و وارد كسوت عشاق علم و ادب مي گردد و بدين طريق امرار معاش مي نمايد. لازم به ذكر است كه تمام اعضاي شاغل اين خانواده معلم مي باشند.در آمد ناشي از كسب حلال كشاورزي و كار با ارزش معلمي او را وا مي دارد تا با اعتقاد به فروع دين نسبت به مخمس كردن مازاد ساليان خود اقدام كند و اين خانواده را با لقمه اي پاك تغذيه نمايد تا اينكه شاهد باشيم فرزندي از اين كاشانه پا به عرصه وجود گذارد كه با شهد شهادتش مهر تأييدي بر رزق و روزي حلال پدر زند.

تحصيلات

مقطع ابتدايي

نعمت الله تهمتن كلاس اول تا چهارم ابتدايي خود را زير نظر معلماني كه ذيلاً اسامي آنها خواهد آمد تحصيل مي نمايد و گو اهينامه پايان تحصيلات ابتدايي خود را به علت مهاجرت خانواده به بوشهر در بوشهر دريافت مي كند. كلاس اول تا چهارم را در دبستان دادگر باغك كه شمار زيادي از مردم منطقه از بنه گز تا قباكلكي از آن خاطراتي دارند سپري مي نمايد اما كلاس پنجم را در دبستان پورسينا پشت سر مي گذارد دبستان پورسينا در امامزاده بوشهر قرار دارد. نمره رفتار و مراقبت وي همان طور كه در گواهينامه پايان تحصيلات دوره ابتدايي درج گرديده بيست مي باشد. وي در دوران تحصيل فردي مرتب ،منظم واز لحاظ حسن رفتار سرآمد بوده است احمدي،دشتي،بركت،چاهيبخش و مرضيه عماري معلمين دلسوز و زحمتكشي بوده اند كه با علم و ايمان نعمت الله را براي جامعه اسلامي آماده كردند.

مقطع راهنمايي

نعمت الله تهمتن پس از اتمام دوره ابتدايي و دريافت گواهينامه پايان تحصيلات ابتدايي از دبستان پورسينا با معدل سيزده وارد مدرسه راهنمايي دريادار اردلان بوشهر مي شود و دوره راهنمايي خود را در آن مدرسه كه اكثراً‌فرزندان پرسنل ارتش در آن تحصيل مي كردند سپري ميكند در اين دوره از تحصيل كه پايان آن مقارن بوده است با اوجگيري مبارزات مردمي روحيات نعمت الله تأثير شگرفي بر همكلاسيهاي خود كه عمدتاً از خانواده ارتشي وفادار به رژيم بوده اند مي گذارد.از جمله دبيران دوره راهنمايي را مي توان از آقاي شجاعي فر ياد كرد. آقاي شجاعي فر از فرهنگيان با سابقه بوشهر است كه در كوي خواجه ها سكونت دارد مديران مدرسه آقاي چرخساز و علي عباس زاده بوده اند. نعمت الله تهمتن گواهينامه خود را از مدرسه اردلان بهمني دريافت مي كند.

مقطع متوسطه

نعمت الله تهمتن دوره متوسطه را در مدرسه پهلوي آن زمان شروع مي نمايد.كلاس اول اين دوره را در رشته علوم انساني در آن مدرسه طي مي كند. وي كلاسهاي دوم و سوم و چهارم را در دبيرستان سعادت و دكتر شريعتي (پهلوي) بوشهر پشت سر مي گذارد و گواهينامه پايان دوره تحصيلات متوسطه در سال 1359 از مدرسه سعادت بوشهر دريافت مي كند. در اين دوره آقاي حجه الاسلام والمسلمين سيد محمد حسن نبوي مدير كل آموزش و پرورش استان بوشهر بوده است. عبدالرسول منصف و ناصر ميگلي نژاد از جمله كساني هستند كه مديريت مدارس شهيد را بر عهده داشته اند. نمي توان نقش الگويي چنين انسانهايي وارسته مانند آقاي نبوي و غيره بر روي دانش پژوهان ناديده گرفت. در كلاس چنين مربياني نشستن عاقبتي جز نمونه شدن و خدايي زندگي كردن و سرانجام شهد شهادت نوشيدن ندارد. پروانه ورود به جلسه امتحان شهيد به شماره 19 توسط اين سيد فرزانه مرحوم سيد محمد حسن نبوي تأييد گرديده است. سيد محمد حسن فرزند سيد محمد صادق از علماء و نويسندگان بنام استان بوشهر است وي پس از پيروزي انقلاب مدير كل آموزش و پرورش استان مي شودو خدمات شاياني به نسل نونهال و نوجوان و جوان اين استان مي نمايد . از مديران و معلمان دوره هاي تحصيلي شهيد عده اي به رحمت ايزدي پيوسته اند و عده اي باز نشست شده اند .آري علاقه به درس و مشق كه در نتيجه فعاليت معلمين دلسوز كه از آنها نام برده شده در درونش چنان شعله اي بوجود آورده بود كه گاهي در كنار چراغ موشي بر روي كتاب به خواب مي رفت يا طره اش به شعله مشعل مي سوخت.هرگز ترك تحصيل نكرد و عليرغم مشكلات و گرفتاريهاي فراوان خاص آن زمان ديپلم خود را در رشته اقتصاد گرفت.

جبهه و جنگ

شهيد نعمت الله تهمتن در آذرماه سال 1359 كه اولين مرحله عزيمت ايشان به جبهه نبرد بوده است ديار عاشقان را ترجيح مي دهد او در سن بيست سالگي داوطلب جبهه هاي نبرد شد. وي در سال 1360 پس از گذراندن دوره آموزشي به زندان اوين در تهران مأمور مي شود و مدتي در آنجا خدمت مي كند. پس از چهل و پنج روز حضور در جبهه نبرد براي استراحت به منزل بر مي گردد .او حال و هواي ديگري دارد در پس نگاهش گويي خورشيد نقاب گرفته است ودر پس كلامش واژه نامه اي به تيراژ بي نهايت رفته است. سن و سالش از بزرگي طبعش بسيار كوچكتر به نظر مي رسد و تصور خاكي بودنش پيش آسمانيان درحیطه باور نمي گنجد. او ماندن را در رفتن جستجو مي كند و مسير را انتخاب كرده و با اهل منزل وداع مي كند اما پدر براي ديداري ديگر در خيمه انتظار مي نشيند و مادر در كوچه هاي ذهن خاطرات بودنش را در وقتي ديگر به تماشا مي نشيند اما او مي رود،برادر او را تا مسيري همراهي مي كند و او را به اتفاق همرزمانش به خدا مي سپارد. شهيد نعمت الله تهمتن كه براي بار دوم راهي ميادين نبرد بود با تني چند از همرزمان در سه راهي چغادك به انتظار مركب مي نشيند و سرانجام بسوي جبهه عزيمت مي كند ودر اين مدت فقط دو بار نامه مي نويسد كه متاسفانه اثري ار آن نامه ها نيست. در عمليات طريق القدس بي سيم را بردوش مي گيرد و براي دفاع از خاك و دينش با خداي خود عهد مي بندد در اين زمان وقتي كه شهيد چمران از رزمندگان سئوال مي كند كه چه كسي بر روي مين مي رود او اولين نفري است كه حاضر مي شود در همين عمليات در جبهه دهلاويه شهادت نامه خود را در تاريخ 9/9/60 امضاء مي كند و به جمع اهل رضوان مي پيوندد. چهره را به خاك هويزه تيمم مي دهد و نام خود را در رديف واژگون رقاصان كوي عشق به ثبت مي رساند و خواب مادرش كه در عالم رؤيا ديده بود فرزندش به شهادت رسيده است تعبير مي كند . نعمت الله قريب به هفتاد و پنج روز طي دو مرحله در جبهه ها حضور پيدا كرد كه همرزمانش عبارتند از :1-سردار فولادي 2-عبدالله احمدي 3-محمد دشتي 4-حسن محمد پور 5-ابراهيم دلاور 6-جعفر پولادي 7-اردشير شمسي 8-مرحوم رستم پولادي 9-شهيد موسي بحراني دشتي 10-شهيد نادر مهدوي از جمله همرزمان وي كه از دوستان صميمي اين شهيد بوده است مي توان حاج عباس نيري را نام برد كه خود از جانبازان پرافتخار ميهن است.

تشييع جنازه و محل دفن

سرانجام پس از پنج روز از شهادت كبوتر خونين بال همراه با ديگر شهيدان كه تعداد يازده نفر بوده است در بوشهر تشييع مي گردند.اين تشييع از بيمارستان فاطمه زهرا(س) تا بهشت صادق بوشهر انجام مي گيرد و 14/9/60 سرو قامتي در دل خاك بهشت عسكري باغك در ميان شور وصف ناپذير مردم به خواب هميشگي فرو مي رود كه ‹‹عند ربهم يرزقون››بدين ترتيب نام اولين شهيد تنگستان در كتاب ستارگان آسمان ايثار ثبت مي شود.

خاطراتي ازشهید

‹‹زنگ پايان››

زنگ پايان مدرسه بصدا درآمد همه بچه ها عازم منزل شدند من و نعمت الله وتني چند از همكلاسيها نيز بسوي منزل حركت كرديم .هوا باراني بود، سرما زوزه مي كشيد و باران از فراخناي چهره امان به زير مي چكيد،يكي از دوستان كه از خانواده ضعيف و فقير بود از شدت سرما و نداشتن لباس گرم چون بيد مي لرزيد گويي مغلوب سرما شده بود نعمت الله تهمتن با ديدن چنين وضعي تنها لباس گرم خود را از بدن بيرون آورد و براو پوشانيد و خود بدون لباس گرم،بارش باران و شدت سرما را تحمل نمود.

<<به نقل از همكلاسيهاي شهيد>>

‹‹اهداء خون››

در صحنه ايثار هميشه پيشرو و پيشقدم بود نه در گفتار بلكه در كردار و عمل، سن و سالي نداشت كه بخواهد تظاهر كند اما عقلش بسيار بزرگتر از سن و سالش بود.نوزده سال بيشتر نداشت بر روي تخت بيمارستان خوابيد و خون خود را به بيماران هديه كرد.

<<به نقل از پدر شهيد>>

‹‹دوچرخه يا……!››

تمام دلخوشيهاي بچه گانه اش دوچرخه اي بود كه با آن سرگرم بود به اين طرف و آنطرف مي رفت و آن را بسيار تميز و مرتب نگه مي داشت. گويي با آن زندگي مي كرد،دوستش داشت يك دوستي در عالم بچه گانه. دوران جنگ كه فرا رسيد او ديگر با دوچرخه و ديگر سرگرميهاي خود دوست نبود گويي دوستي ديگر پيدا كرده بود دوچرخه را كه همه هست و نيستش بود فروخت و مبلغ ناچيز آن را كه براي او عالمي ارزش داشت به حساب 300 امام واريز كرد تا به جبهه و جنگ كمك شود.

<<به نقل از پدر شهيد››

‹‹قرص نان››

روز دوم عمليات بود همه بچه ها خسته و گرسنه بودند نعمت الله به زحمت فراوان ناني تهيه كرده بود و سعي در تقسيم آن بين بچه ها داشت .پس از تقسيم ،تنها تكه ناچيزي از آن باقي ماند تا بين من و خودش تقسيم كند كه ناگهان صداي مهيبي اوضاع را عوض كرد گرد و خاك سنگيني تمام آن جا را فرا گرفت چشم باز كردم ديدم نعمت الله در خون خود غلتيده است و به جاي نان شربت جانان نوشيده است.

‹‹به نقل از شهيد مهدوي››

‹‹آخرين سفارش››

همه چغادك منتظر وسيله بوديم كه به خوزستان برويم مي گفتيم و مي شنيديم ولي نعمت الله نگاهش به افق بود و كلامش در سينه گويي با ما نبود كه سكوت را شكست و چنين گفت:من شهيد مي شوم شما بعد از من اين راديو و مبلغ را به منزل ما ببريد تا نشانه اي بر وداع من باشد.

‹‹به نقل از همرزمان››

‹‹آخرين خبر››

پاييز بود مثل هميشه به محل كارم مدرسه مي رفتم .نسيم پاييزي مرا همراهي مي كرد.به محل كار كه رسيدم خدمتگزار مدرسه كه دايي شهيد بود گفت:چه خبر ! با اين سئوال صبح رنگ ديگري برايم داشت و پگاه نگاهي ديگر . ـ راديو را گوش گرفته اي ؟ ـ نه گوش نگرفته ام ـ از راديو شنيدم كه نعمت شهيد شده است. به سوي بوشهر حركت كردم راننده ماشين راديو را روشن كرد.اطلاعيه اي از بنياد شهيد پخش شد اسامي شهدا يكي يكي قرائت شد تا اينكه گفت:شهيد نعمت الله تهمتن .هر لحظه برايم چون سالي گذشت و سپس خود را در كنار پيكرش ديدم و با او پدرانه به گفتگو نشستم.

‹‹به نقل از پدر شهيد››

منبع: کتاب اصحاب یمین

مؤلف: سیدمحمدجوادحسینی


|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
نویسنده : میثم بحرانی
تاریخ :